You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly. You should upgrade or use an alternative browser.
rasoul_m2008
من خیلی فقیر بودم یه بار رفتم جلو مغازه میوه فروش انقدر زل زدم به میوه ها میوه فروش یه سیب بهم داد و گفت برو بچه اینجا زل نزن منم اون سیبو نخوردم و فروختم پولشو دادم دو تا سیب خریدم و یه رنجیره اقتصادی درست کردم برا خودم و الان خدا رو شکر سهام دار شرکت پردیس (خالی بندی) هستم و با سخت افزار و نرم افزار ها سرو کار دارم .این بود رندگی نامه من - خنده خنده